شکل ۱-۱- مدل شیور و میکالینسر (۲۰۰۲) ۷
شکل ۱-۲- واسطهگری خودکارآمدی و خودافشاسازی در رابطه بین ابعاد دلبستگی و تنظیم هیجان ۱۶
شکل ۱-۳- واسطهگری ظرفیت شناختی سرکوب افکار ناخواسته در رابطه بین ابعاد دلبستگی
و تنظیم هیجان ۱۹
شکل ۱-۴- نقش ابعاد دلبستگی در تنظیم هیجان با واسطهگری ظرفیت شناختی
سرکوب افکار ناخواسته، خودکارآمدی اجتماعی و خودافشاسازی ۲۳
شکل۲-۱- مدل فرایندی تنظیم هیجان گروس (۱۹۹۸) ۳۵
شکل ۲-۲- مراحل رشد راهکارهای مبتنی بر ایمنی ۶۷
شکل ۳-۱- محرک ناهمخوان ۱۳۶
شکل ۴-۱- مدل اندازهگیری متغیرهای نهفته پژوهش ۱۵۷
شکل ۴-۲- مدل پیشبینی متغیرهای درونزاد توسط متغیرهای برونزاد ۱۶۱
شکل۴-۳- مدل پیشبینی متغیرهای درونزاد توسط برونزاد با حضور متغیرهای واسطهای ۱۶۴
شکل۴-۴- مدل نهایی پژوهش ۱۶۹
فصل اول
مقدمه
۱-۱- کلیات
هیجان پدیده ای اصلی در کارکردهای انسان است و نقش بسزایی در بقا و انطباق گونه انسان دارد (کتلار[۱]، ۲۰۰۴؛ گروس[۲] و تامپسون[۳]، ۲۰۰۷؛ نس[۴] و الزورث[۵]، ۲۰۰۹). در سطح بین فردی، هیجانها به فرد کمک میکنند تا از حالتهای درونی و مقصودهای رفتاری دیگران آگاه شود (فریجا[۶]، ۱۹۸۶)؛ تبادل چنین اطلاعاتی بین افراد برای روابط انسانی ضروری است و تعیینکننده مهمی در بهکامی روانشناختی و اجتماعی می باشد. علاوه بر این، هیجان دارای کارکردهای درون فردی، مثل یافتن بینش در مورد ارزشهای شخصی میباشد که عامل انگیزشی مهمی در تصمیمگیری است، (بچارا[۷]، داماسیو[۸] و داماسیو، ۲۰۰۰). البته هیجانات علاوه بر کارکردهای سازگارانه، آثار آسیبزا نیز دارند که عمدتاً ناشی از ظهور در زمان نامناسب یا شدت نامناسب آنهاست. پاسخهای نامناسب هیجانی در بسیاری از شکلهای آسیبشناسی روانی (کمپل- سیلز[۹] و بارلو[۱۰]، ۲۰۰۷؛ لاینهان[۱۱]، بوهاس[۱۲] و لینچ[۱۳]، ۲۰۰۷)، مشکلات اجتماعی (ورانیک[۱۴]، بارت[۱۵] و سالووی[۱۶]، ۲۰۰۷؛ ایزنبرگ[۱۷]، هوفر[۱۸] و واگان[۱۹]، ۲۰۰۷؛ شیور[۲۰] و میکالینسر[۲۱]، ۲۰۰۷) و حتی در بیماریهای جسمی نقش دارند.
بنابراین تنظیم هیجانی موفق، نقش اساسی در زندگی انسان ایفا میکند (گروس، ۲۰۰۷). کارکردهای متعدد روانی، شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری به موفقیت افراد در تنظیم هیجانات وابسته است (گروس و تامپسون، ۲۰۰۷) و همچنین کارکردهای مؤثر تنظیم هیجانی، تأثیر ارزیابیها و واکنشهای ذهنی افراد را در برخورد با حوادث استرسزا تعدیل کرده و منجر به واکنشهای شناختی، انگیزشی و رفتاری مناسب و مورد نیاز در چنین شرایطی میشود (کرامر[۲۲]، ۱۹۹۱؛ لازاروس[۲۳]، ۱۹۹۱؛ گروس و تامپسون، ۲۰۰۷). در این میان برخی از محققان صرفاً بر یک جنبه از فرایندهای تنظیمی، سازگاری و یا تعدیلی از تنظیم هیجان تاکید داشتهاند و برخی همزمان بر چند جنبه از فرایند تنظیم هیجان تمرکز دارند (کمپوس[۲۴] و استرنبرگ[۲۵]، ۱۹۸۱، به نقل از گروس و تامپسون، ۲۰۰۷؛ گروس، ۱۹۹۸). مثلاً لازاروس (۱۹۹۱) بر بعد شناختی تمرکز بیشتری داشته است و هیجان و سیستمهای شناختی را یکپارچه میبیند، وی معتقد است هیجان و تنظیم آن، حاصل ارزیابی شناختی است. در مقابل گروس (۱۹۹۸) و پاور[۲۶]و داگلیش[۲۷] (۲۰۰۸) معتقدند که تنظیم هیجانی، تغییرات همزمان مرتبط با یکدیگر در سیستم فیزیولوژیکی، رفتاری و فرایندهای شناختی را در بر میگیرد. در این راستا به نظر میرسد، جامعترین تعریف از تنظیم هیجان را تامپسون (۱۹۹۱) ارائه کرده است. وی تنظیم هیجان را چنین تعریف میکند: «همه فرایندهای درونی و بیرونی که عهدهدار نظارت، ارزشیابی و اصلاح واکنشهای عاطفی (خصوصاً شدت و ویژگیهای آنها) است تا از این طریق بتواند به اهداف خود دست یابد» (ص ۲۷).
تنظیم هیجان از گروه ویژگیهای فطری است که در نوزادان هم دیده میشود اما تأثیر به سزایی از محیط و بویژه شیوههای تربیتی و فرزندپروری والدین میگیرد. تنظیم هیجان در محیط رشددهنده، تکوین مییابد و در غیر این صورت، به صورت غیرانطباقی عمل میکند. خانواده، شیوههای فرزندپروری و زمینههای تأثیرپذیر از آنها، مورد علاقه پژوهشگران حوزه خانواده بوده است تا در تحقیقات خود به نقش آن در رشد هیجان و تنظیم هیجانی وضوح بخشند.
درخصوص راهکارهای مختلف تنظیم هیجان، در مبانی نظری و تحقیقات پیشین، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است. اما جامعترین طبقهبندی انواع راهکارهای تنظیم هیجان را میتوان در مدل کارور[۲۸]، شیر[۲۹] و وینتراب[۳۰] (۱۹۸۹) یافت که بر طبق نظر آنها پانزده نوع تنظیم هیجان اشاره میکند شامل انطباق فعال[۳۱]، برنامهریزی[۳۲]، سرکوب فعالیتهای دیگر[۳۳]، مهار[۳۴]، جستجوی حمایت اجتماعی ابزاری[۳۵]، تکیه به حمایت اجتماعی هیجانی[۳۶]، تفسیر مجدد مثبت[۳۷]، پذیرش[۳۸]، انکار[۳۹]، گرایش به مذهب[۴۰]، عدم درگیری ذهنی[۴۱]، عدم درگیری رفتاری[۴۲]، تمرکز بر هیجان[۴۳]، شوخی[۴۴] و سومصرف مواد[۴۵] میباشد.
تحقیقات اخیر در مورد عوامل خانوادگی (از جمله دلبستگی والد و فرزند) در نظریه دلبستگی بالبی[۴۶] (۱۹۶۹) ریشه دارد. ب
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
البی (۱۹۶۹، ۱۹۷۳، ۱۹۸۰، ۱۹۸۲) معتقد است که نوزاد با یک خزانه رفتاری (رفتارهای دلبستگی) متولد میشود که هدفش جستجوی مجاورت[۴۷] با اطرافیان حمایتگر (نگارههای دلبستگی[۴۸]) است. در این نگاه، جستجوی مجاورت، یک وسیله تنظیم عواطف ذاتی[۴۹](راهکار دلبستگی اولیه[۵۰]) است که فرد را از مواجهه با تهدیدهای فیزیکی و روانشناختی محافظت میکند و پریشانی را کاهش میدهد. بالبی (۱۹۸۸) معتقد است که تنظیم عواطف به بهترین شکل زمانی اتفاق میافتد که فرد دارای ایمنی در دلبستگی باشد، یعنی به این حس دست یابد که دنیا مکان امنی است. در این حالت است که فرد میتواند به دیگران حمایتگر تکیه کند، با اطمینان خاطر محیط را کنکاش کند و با دیگران ارتباط برقرار سازد.
از جمله مدلهای مطرح در خصوص تنظیم هیجانی مدل شیور و میکالینسر (۲۰۰۲) میباشد که بر نقش دلبستگی در تبیین رشد تنظیم هیجانی تاکید ورزیده است، پژوهش حاضر نیز مبتنی بر این مدل است.
۱-۱-۱- مدل شیور و میکالینسر
مدل شیور و میکالینسر (۲۰۰۲)، یافتههای بالبی (۱۹۷۳، ۱۹۸۲)، اینزورث[۵۱] (۱۹۹۱)، کسیدی[۵۲]و کوباک[۵۳] (۱۹۸۸) و فرلی[۵۴] و شیور (۲۰۰۰) را با هم یکپارچه کرده است. در این مدل، سه قسمت عمده وجود دارد. قسمت اول شامل آگاهی و ارزیابی رخدادهای تهدیدآمیز میباشد که مسئول فعالسازی راهکار اولیه دلبستگی یعنی جستجوی مجاورت است. به این معنا که اگر علائم خطر دریافت شود، جستجوی مجاورت فعال میگردد. قسمت دوم شامل آگاهی و ارزیابی در دسترس بودن[۵۵] نگارههای دلبستگی بیرونی یا درونیشده میباشد. بر این اساس، افراد مبتنی بر نوع دلبستگی خود، متفاوت عمل میکنند، به این معنا که اگر نگارههای دلبستگی در دسترس بودند، فرد به سمت استفاده از راهبردهای مبتنی بر ایمنی[۵۶] هدایت میشود. اما اگر نگارههای دلبستگی در دسترس نبودند، قسمت سوم مدل پدیدار میگردد که به بررسی و ارزیابی امکان وجود[۵۷] مجاورت میپردازد. این قسمت، افراد را به سمت راهبردهای ثانویه دلبستگی یعنی بیشفعالسازی[۵۸] یا غیرفعالسازی[۵۹] هدایت میکند.
شیور و میکالینسر (۲۰۰۲) در توضیح این سه قسمت، اذعان می دارند هنگامی که فرد با یک تهدید مواجه میشود، سیستمدلبستگی وی فعال میگردد. این عقیده با نظر بالبی نیز هماهنگ است که «کودکان هنگام گرسنگی، بیماری، خستگی و حتی هنگامی که نگارههای دلبستگی خود را نمییابند، نگارههای دلبستگی خود را طلب میکنند» (بالبی، ۱۹۶۶/۱۹۸۲، ص ۳۰۷). از این رو، هنگامی که تهدیدهای فیزیکی و روانی ایجاد میشوند، سیستم دلبستگی فعال شده و راهبردهای اولیه دلبستگی به راه میافتد. این راهبردها، افراد را به سمت نگارههای درونیشده یا واقعی حمایتگر، سوق میدهند و افراد برای حفظ مجاورت واقعی و یا نمادی به این نگارهها تلاش میکنند.
اگر نگارههای دلبستگی واقعی یا نمادی در دسترس باشند، احساس دلبستگی ایمن به وجود آمده و فرد را به سمت استفاده از راهبردهای مبتنی بر ایمنی تنظیم هیجان، هدایت میکنند. این راهبردها مبتنی بر آرام کردن پریشانی و تقویت تنظیم هیجان با مکانیسمهای سازنده، منعطف و واقعیتمحور میباشد. بعلاوه، در اینجا چرخه «گسترش[۶۰] و ساختن[۶۱]» دلبستگی ایمن به وجود میآید که در آن منابعی برای فرد ساخته میشود تا در هنگام استرس از آنها استفاده کنند و ظرفیتهای خود را در برخورد با پریشانیها گسترش میدهد.
نشانه های تهدید
جستجوی مجاورت به نقش های دلبستگی بیرونی یا درونی شده
آیا نقش دلبستگی در دسترس، حساس، حمایتگر و … است؟
آیا جستجوی مجاورت امکان پذیر است؟
مراقبت در مورد نشانه های مربوط
به تهدید و دلبستگی
ادامه فعالیتهای گذشته
ایمنی دلبستگی
مشغول شدن به فعالیتهای غیرمرتبط با دلبستگی
فاصله گرفتن از نشانه های مربوط به تهدید و دلبستگی
راهکارهای مبتنی بر ایمنی
اجتناب دلبستگی
نه
بله